گعل داده
عقلان خبر آلدم ندوراسراربله
نه زمان بس چاتاجاق آخر دوران بله
بتون آرزوم گیدرالن نه سبب واربله
گورورم حقی باتر ناحقه باتر نا حقه واریار بله
ظلما ظلمی چوخالمش ندو باعث هابله
بوگدیشلن نولاجاغ مظلوم دوران بله
رحمی گلمی بیرینون یولداقالان یولجلارا
گون به گون حاجتی آرتی کاسبون پولولارا
نه زمان بس گلجک درده دعوا صاحب عصر
نه زمان بس دوشجک تاب و تبه صاحب قصر
چوخالب کافروبی دین یتیر اسلامه خطر
قوی گلان دادالیم داد مسلمانه خطر
نه سببدور کی مسلمانی سالب تفریفقه
اوزینی برتر حساب ایلیری هر فرقه
یازلب حق کتابینده مسلمان بیردور
خالقی حق کتابیله نبی سی بیردور
بوباخملاکی مسلمانلارهامی گربیراولا
دوشمنه قارشی وریب ال اله گربیرسل اولا
نیجه تاب ایلیجک سویله بیلیم کفاری
سل اوزینن آپارار خاک و خس و هرخواری
داغلار کفر اساسی اوجالار بیرق حق
قاچا ظلمت اولاحاکم یرینه نایب حق
هله تاپمولا جواب عاقل دوران بوایشه
قالب اصغر بوسببدن هله گریان بوایشه
سسلنیر یارب اوزون ایله کومک گعل داده
ویر ایزین تاکی یته صاحب عصر فریاده
قصه زندگی
مینویسم از غم و از غصه هام
از تمام زندگیم از قصه هام
زاده شد انسان جوان و پیر گشت
میشود آسان ز دنیا سیر گشت
صد مراحل داردش این زندگی
چون کنی شاهی گدایی بندگی
هر مراحل با خودش صد قصه داشت
زندگی من فقط این قصه داشت
این دلم از بچگی ناشاد گشت
چون به فقر و سادگی همساز گشت
نوجوانی را که تا هستم ستایش میکنم
گر دوباره آید او هستی به پایش میکنم
نوجوانی بهترین دوران عمر آدمیست
عشق پاک از او نشان ماندنیست
چون به دوران جوانی پا نهی
پاکی و دلدادگی را جانهی
هر کسی چون توبه کیش خود برد
گه بر نجاند گهی نازت خرد
چون یکی دلدادگی مردانگی آموزدت
هم یکی لاتی دورویی و کلک آموزدت
پاکیها در این زمان در انتهاست
نا جوان مردانگیها همچنان بی منتهاست
چون به پیری پا نهی عاقل شدی
این زمان بر آدمی لایق شدی
این زمان چون عاقل و هم زاهد و فرزانه ای
با تمام زشتی و ناپاکیها بی گانه ای
بهر مردن چون در این لحظه تفکر می کنی
زین سبب دیگر گناه و معصیت کم می کنی
کاش تا خلقم کند یکبار دیگر خالقم
چون دگر عاقل شدم بر قصد هستی واقفم
توز اصغر این سخن ذره مگیر
گر بزرگی بر کسی خرده مگیر
اصغر رهبری
تعداد بازديد: [14352] | نسخه قابل چاپ